در این قسمت لغات روان شناسی بخش 6 عرضه شده است.
لغات روان شناسی صفحه اصلی – کلیک کنید
خرید لغات روان شناسی / مجموع لغات در کل رشته ها / لغات بر حسب گروه بندی چند رشته
لغات روان شناسی بخش 6
متغیر مستقل.متغیری كه در اصل مقدار آن مستقل از تغییرات مقدار در سایر متغیرها است. | Independent Variable |
حركت القایی. درك حركت در یك شی محرّك ثابت در نتیجه حركت یك شی محرك دیگر. | Induced Motion |
استنباط، استنتاج.قضاوت منطقی متكی بر نمونه قرائن، قضاوتهای پیشین، نتیجه گیریهای قبلی، تا مشاهدات مستقیم.فرآیند شناختی كه بوسیله آن چنین قضاوتی صورت میگیرد. | Inference |
آمار استنباطی.استفاده از روشهای آماری برای استنتاج و استنباط.اساساً، در این روشها از نظریه احتمالات برای استنباط یا ایجاد تعمیم در مورد جمعیتها از دادههای نمونه استفاده میشود. | Inferential Statistics |
جنون.“متاسفانه این واژه معنی تكنیكی در قانون و طب ندارد و توسط دادگاهها و قانونگذارها بدون تبعیض برای یكی از دو منظور زیر مورد استفاده قرار میگیرد.هر نوع یا درجه از نقص عقلانی یا بیماری روان. نقص عقلانی یا بیماری روانی به درجهای كه مستلزم پیآمدهای قانونی باشد.جنون را اختلال روانی بعلت بیماری، مشخص با گسستگی كم و بیش طولانی از سبك تفكر، احساس و عمل معمول شخص | Insanity |
بیخوابی.این اصطلاح به اختلال شروع یا دوام خواب اطلاق میشود. بیخوابی ممكن است گذرا یا مستمر باشد.در بیخوابی مستمر طبق DSM-III-R، اختلال حداقل هفتهای 3 شب بمدت اقلاً یك ماه روی داده موجب خستگی قابل توجه روزانه یا اختلال عملكرد اجتماعی یا شغلی میگردد | Insomnia |
غریزه. از ریشه لاتین Instinctus به معنی برانگیختن و وادار ساختن، با این مفهوم ضمنی كه چنین تكانههایی طبیعی و ذاتی هستند.این اصطلاح چهار معنی كلی و قابل تفكیك دارد؛1- پاسخی ناآموخته مشخصه اعضاء گونههای خاص.2- تمایل یا استعداد برای پاسخ بگونهای مشخص در گونههای خاص.3- مجموعهای هماهنگ و مركب از اعمال كه بطور عام یا تقریباً عام در گونههای معین یافت میشود و تحت شرایط محرك خاص، شرایط سائق خاص، و حالات خاص مربوط به رشد ظاهر میگردد. این معنی بیشتر در كردارشناسی مورد استفاده قرار میگیرد.4- هر یك از تمایلات ناآموخته ارثی كه فرض میشود به عنوان نیروهای برانگیزنده رفتارهای پیچیده انسان عمل میكنند. این مفهوم در روانكاوی كلاسیك مورد نظر است. | Instincts |
پرخاشگری وسیلهای.1- اعمال پرخاشگرانه كه از تجارب آموخته شده ناشی میگردد، پرخاشگری آموخته شده ناشی میگردد، پرخاشگری آموخته شده از طریق واكنش تقویت شده. 2- رفتاری پرخاشگرانه كه وسیلهای برای هدفی دیگر است، مثلاً تفهیم به فردی دیگر كه فوراً اطلاق را ترك كند. | Instrumental Aggression |
هوش بهره، بهره هوش.هوش بهره عبارتست از نسبت سن عقلی به سن زمانی ضربدر 100 (برای این كه رقم حاصل اعشاری نباشد). | Intelligence Quotient (IQ) |
هوش.هوش را میتوان توانایی شخص برای تفكر و عملكرد منطقی و معقول نمود.در كار بالینی، هوش با آزمونهای توانایی برای حل مسائل و ساختن مفاهیم با استفاده از كلمات، ارقام، سایر نمادها، الگو و ابراز غیر كلامی سنجیده میشود. | Intelligence |
تداخل.1- بطور كلی، هر فرآیندی كه در آن دو عمل تعارضی وجود دارد بطوری كه موجب كاهش عملكرد میگردد. در اصطلاح عوام كارها سد را هم میگردند.2- در نورشناسی و صداشناسی، كاهش دامنه یك موجب مركب وقتی در یا چند الگوی موجی بهم میرسند.3- در روانشناسی اجتماعی، تعارض بین هیجانات، انگیزهها، و ارزشهای رقیب. | Interference |
همسانی درونی.1- میزانی كه قسمتهای مختلف یك آزمون یا وسیله تشخیصی دیگر متغیرهای واحد را اندازهگیری میكنند، معنی میزانی كه میتوان گفت آزمونی از نظر “درونی همسان” است.2- ندرتاً، به میزان همسانی رفتار فرد از موقعیتی به موقعیتی دیگر اطلاق میشود. در اینجا اصطلاح ارجح Self-Consistency است. | Internal Consistency |
درونی ساختن.1- پذیرش و برداشت باورها، ارزش، نگرشها، آداب، معیارها و غیره برای خود. در نظریه روانكاوی سنتی چنین فرض میشود كه فراخود از طریق فرآیند درونیسازی معیارها و ارزشهای والدین رشد میكند. در طرق برخورد سنتی روانشناسی اجتماعی و مطالعه شخصیت یكی از مطالب مهم جدی است كه شخص رفتار خود را به این نوع سائقهای درونی شده نسبت میدهد. | Internalization |
نورون روابط، نورونی كه بین نورونهای حسی (آوران) و حركتی (وابران) قرار گرفته است. Internuncial Neuron نیز نامیده میشود. | Interneuron |
تحلیل شغلی.اصطلاحی فاقد دقت برای مطالعه جنبههای مختلف مشاغل خاص. این جنبهها از تكالیف و وظائف گرفته، تا امتحان كیفیات مطلوب كارمند، شرایط استخدامی از جمله حقوق و مزایا، امكانات ارتقاء، مرخصی و غیره را در بر میگیرد. | Job Analysis |
قضاوت.این اصطلاح به توانایی ارزیابی درست یك موقعیت و اقدام متناسب در آن موقعیت اطلاق میشود. | Judgment |
كمترین تفاوت محسوس.تفاوت بین دو محرك، كه تخت شرایط تجربی بخوبی كنترل شده، به سختی محسوس است. با توجه به تغییرپذیری نظام حسی انسان مقدار ثابتی نمیتوان برای این تفاوت پیدا كرد. بلكه jnd تفاوت ثابتی بین دو محرم شمرده میشود كه به هماناندازه كه كشف میشود نامكشوف هم میماند. | Just Noticeable Difference (JND) |
تصویرسازی رزونانس مغناطیسی.در این روش تصویر سازی، كه سابقاً رزونانس مغناطیسی هستهای NMR)) نامیده میشود. برای تصویرسازی به جای استفاده از اشعه X از مغناطیس و امواج رادیویی استفاده میشود.MRI وسیله بسیار خوبی برای مطالعه ضایعات فضا گیر مغز است و در مقایسه باCT كاربرد احتمالی بیشتری دارد. | Magnetic resonance imaging(MRI) |
اختلال افسردگی اساسی. دورههای افسردگی حاد، اما كوتاه مدت را شامل میشود. | Major depressive disorder |
دوره منیك. دورهای مشخص كه در آن علائم مانی بر شكل بالینی مسلط است. | Manic Episode |
محتوای آشكار.این اصطلاح از روانشناسی عمقی مشتق شدهاند و برای تفكیك بین جنبههایی از پیام كه آشكار هستند و آگاهانه ابراز میشوند و وجوهی كه ناخودآگاه ابراز میشوند و فرض میشود در پس محتوی آشكار نهفتهاند مورد استفاده قرار میگیرند.پیام ممكن است در رویا، روایت، مكتوب و غیره باشد، هر چند محتوی خواب بیشتر مورد نظر ماست. | Manifest content |
بالیدگی.معنی هستهای این اصطلاح صریح و همان است كه در كاربرد معمولی مورد نظر میباشد؛ فرایند مربوط به رشد كه به حالت پختگی میانجامد. | Maturasion |
میانگین(1) یك معیار آماری، مشتق از مجموع یك رشته نمرات تقسیم بر تعداد آنها. (2) قصد، منظور. (3) معنی دادن. | Mean |
میزان گرایش مركزی.مقدار مركزی در یك توزیع كه سایر مقادیر در پیرامون آن پخش میشوند. سه میزان گرایش مركزی عبارتند از میانگین، میانه، نمونه | Measure of central tendency |
میزانهای تغییرپذیری | Measures of variability |
میانه.مقدار میانه در یك سلسله اندازهگیری. مثلاً در رشته نمرات 2، 3، 5، 11، 21 شماره 5 مقدار میانه است. به عنوان معیار گرایش مركزی، میانه نسبت به میانگین كمتر به كار می رود. | Median |
مراقبه.از روشهای درمانی شرق كه در غرب نیز جایی برای خود باز كرده و گزارش شده است كه در رفع تنش و اضطراب موثر است.در سالهای اخیر تعدادی از روشهای مراقبه توجه عموم را جلب كرده و برخی از آنها برای درمان نوروزها به كار رفتهاند. | Meditation |
به طور كلی، مركز یا هسته درونی یك ساختار یا عضو. | Medulla |
حافظه.این اصطلاح مفهومی كلی دارد و به آن گروه از جریانات روانی كه فرد را به ذخیره كردن تجارب و ادراكات و یادآوری مجدد آنها قادر میسازد، اطلاق میشود.از نظر بالینی حافظه بر اساس فاصله زمانی بین تحریك و یادآوری به سه نوع تقسیم میشود. اصطلاحات حافظه فوری، حافظه نزدیك و حافظه دور برای تعریف این سه نوع مورد استفاده قرار میگیرند. | Memory |
نخستین دوره قاعدگی. | Menarche |
سن عقلی.این اصطلاح را آلفرد بینه معرفی كرد، كه به سطح هوشی متوسط در یك سن خاص اطلاق میشود.بهره هوشی از تقسیم سن عقلی به سن زمانی ضربدر 100 بدست میآید. وقتی سن عقلی و سن زمانی برابر باشد بهره هوشی 100، یعنی متوسط است. | Mental age |
عقب ماندگی ذهنی.این اختلال یك سندرم رفتاری است كه علت، مكانیسم، سیر و پیش آگهی واحدی ندارد.طبق تعریف “انجمن امریكایی نقیصه عقلی” (AAMD) ، عقب ماندگی ذهنی به عملكرد هوشی كلی كه به طور قابل ملاحظه پایینتر از حد طبیعی است و موجب اختلال همزمان در رفتار انطباقی شده یا با آن همراه میگردد اطلاق میشود كه خود را در دوره رشد ظاهر میسازد. | Mental retardation |
متاآنالیز.روشی برای مقایسه نتایج مطالعات مختلف در زمینه اختلالات روانی. اثر درمان بر حسب واحدهای انحراف معیار سنجیده میشود.با استفاده از این روش میتوان آثار كلی تعداد زیادی از متغیرها نظیر نوع درمان، طول مدت آموزش درمانگر، تعداد ساعات صرف شده برای درمان و غیره را ارزیابی نمود. | Meta- analysis |
فرایاد.وقوف به فرآیندهای حافظه. مثلاً آگاهی از این موضوع كه ممكن است شخص چیزی را فراموش كند و لازم است یادداشتی تهیه نماید. | Metamemory |
ابزار یادیاراصطلاحی چتری برای هر روشی كه برای تقویت حافظه و یادسپاری مورد استفاده قرار میگیرد.این روشها سابقه طولانی دارند و ردپای آنها به ناطقین یونان و روم میرسد كه به دلیل حرفهشان، حافظه قوی برایشان اهمیت فوقالعاده داشت. | Mnemonics device |
(1) نماد. در آمار، مقداری كه در یك سلسله سنجشها بیش از همه ظاهر میگردد. (2) مد، سبك و رسم مقبول. (3) دستگاه حسی. | Mode |
اختلالات خلقیاصطلاحی كه در سالهای اخیر جای اختلالات عاطفی را گرفته است و به توالی دورههای خلقی اطلاق میشود. | Mood disorders |
اخلاق.اخلاق را سازش با موازین، حقوق و وظایف مشترك تعریف كردهاند. معهذا، امكان تضاد بین دو استاندارد اجتماعی مقبول وجود دارد، و شخص یاد میگیرد بر پایه وجدان فردی خود در چنین مواردی قضاوت كند. | Morality |
انگیزش.انگیزش حالتی است كه تمایل به انجام عملی خاص را در فرد به وجود میآورد. چنین حالتی ممكن است، حالت محرومیت باشد (مثل گرسنگی)، یا یك سیستم ارزشی یا یك اعتقاد عمیق (مثلاً مذهبی).در جریان یادگیری و درك، مكانیسمهای بیولوژیك نقش مهم در انگیزش رفتار دارند. | Motivation |
نواحی حركتی.به طور كلی مناطقی از سلسله اعصاب مركزی كه روابط نزولی مستقیم با نورونهای محركه دارد. دو ناحیه حركتی وجود دارد.ناحیه حركتی اولیه در شكنج پره سانترال و ناحیه حركتی مكمل كه در دیواره قشر مخ زیر ناحیه حركتی اولیه قرار دارد.از نظر تكنیكی این نواحی حركتی شمرده نمی شوند چون رابطه مستقیم با نخاع و نورونهای محركه جمجمه ندارند. | Motor cortex |
نورونهای محركه. هر سلول عصبی كه اندامی مجری را تحریك مینماید. | Motor neurons |
ناركولپسیناركولپسی سندرمی است مركب از خواب آلودگی شدید ضمن روز و تظاهرات نابهنجار خواب REM.اختلال اخیر مشتمل است بر وجود دورهها REM آغاز خواب، كه ممكن است از نظر ذهنی توهمات هیپناكوژیك تجربه شود، و فرآیندهای مهاری تجزیهای خواب REM كاتاپلسكی و فلج خواب.ظاهر شدن خواب REM ضمن 10 دقیقه پس از شروع خواب قرینهای برای ناركولپسی شمرده میشود. | Narcolepsy |
انتخاب طبیعی.نظریه داروینی مبنی بر این كه دوام یا از بین رفتن انواع، یا زیر گروههای انواع توابع میزان انطباق آنان برای بقا در محیطشان است. | Natural selection |
مناقشه وراثت- محیط.این اصطلاح به بحث “سرنوشت- تربیت” یا مقالات فلسفی، مناقشه “فطری نگری- تجربی نگری” نیز مشهور است.بحث پرسابقهای است در مورد سهم نسبی تجربه (تربیت، محیط، یادگیری) و وراثت (سرشت، استعداد ارثی) در ساختمان ارگانیسم، به خصوص ارگانیسم انسانی. | Natural- nurture controversy |
نیاز پیشرفت.میل به رقابت با معیاری برتر. نیاز پیشرفت دو جزء بسیار مهم دارد؛ یك رشته معیارهای درونی شده كه بازنمایی پیشرفت و كامیابی شخصی است، و یك وضعیت نظری كه شخص را برای رسیدن به این معیارها بر میانگیزد. | Need for achievement |
تقویت منفی.(1) هر روش آموزشی كه در آن از تقویت كننده منفی استفاده شود.(2) هر رویداد، رفتار یا محركی كه، وقتی حذف آن مشروط به پاسخی معین گردد، بسامد احتمال وقوع آن بالا میرود. | Negative reinforcement |
اختلال نوروتیك.اصطلاحی امروزی كه جای نوروز را گرفته است. | Neurotic disorders |
ناقلهای عصبی، نوروترانسمیترها.ناقلهای عصبی پیام رسانهای عصبی كلاسیك هستند كه به سرعت توسط نورون پیش سیناپسی آزاد میشوند، در شكاف سیناپسی پخش میشوند، و روی نورون پس سیناپسی تاثیر تحریكی یا مهاری دارند.ناقلهای عصبی به سه دسته تقسیم میشوند؛ آمینهای بیوژنیك، اسید آمینهها، و پپتیدها. طبق قانون دیل یك ناقل عصبی با تمامی فرآیندهای یك نورون واحد آزاد میشود.این قانون اكنون این واقعیت را نیز در بر میگیرد كه یك نورون واحد میتواند بیش از یك ناقل عصبی داشته باشد.این وضعیت را همزیستی ناقلهای عصبی نامیدهاند. مثلاً ممكن است یك نورون هم حاوی یك ناقل عصبی بیوژنیك آمین و هم ناقل عصبی پپتید بوده باشد. | Neurotransmitters |
ناهشیار.این اصطلاح برای (a) آن چه بیجان است و فاقد هشیاری است، و (b) اجزائی از عملكرد روانی در موجودات واجد شناخت كه بخشی از آگاهی نیست، به كار میرود.در مفهوم (b) اصطلاح در واقع معادل “ضمنی” و “ناآشكار” است و باید از unconscious تفریق شود. | Nonconscious |
از نظر یافتههای پلی سو منو گرافیك خواب از دو قسمت REM (كه با حركات سریع كره چشم مشخص میشود) و NREM (كه در آن حركت سریع كره چشم وجود ندارد) مشخص است.خواب NREM تركیب یافته است از مراحل 1 تا 4. در مقایسه با حالت بیداری اكثر اعمال فیزیولوژیك به طور قابل ملاحظهای در ضمن خوابNREM كاهش نشان میدهد.ضربان قلب بین 5 تا10 ضربه در دقیقه كاهش مییابد و بسیار منظم است. تنفس نیز آرامتر میگردد. فشار خون رویهم رفته پایینتر از حالت بیداری است.در خواب REM حركات دورهای و غیر ارادی در بدن مشاهده میشود. جریان خون به بافتهای بدن از جمله مغز نیز اندكی كاهش مییابد.خواب NREM از نظر عمق بر اساس معیارهای آستانهای بیداری و فعالیت الكتروآنسفالوگرافی تنظیم میشود، مرحله یك سطحیترین و مرحله 4 عمیقترین مرحله خواب است. | Non-REM (NREM) sleep |
توزیع بهنجار.توزیع احتمال مورد انتظار از لحاظ نظری، وقتی نمونهها از جمعیتی نامحدود گرفته میشوند كه احتمال وقوع تمام رویدادها در آن برابر است. | Normal curve |
نفوذ هنجاری.سازگاری با هنجارهای گروه به منظور پذیرفته شدن در آن. | Normative influence |
هنجارها.(1) از نظر آماری، رقم، مقدار یا سطح (یا دامنه چنین ارقام، مقادیر یا سطوح) كه نماینده یك گروه است و میتوان از آن در موارد منفرد به عنوان معیار مقایسه استفاده نمود.(2) هر الگوی رفتاری یا عملكرد كه “تیپیك” یا “نماینده” یك گروه یا جامعه است.(3) ندرتاً به عنوان معادل standard هم به كار میرود، معهذا توصیه میشود مورد استفاده قرار نگیرد.(4) در روان آزمایی، كم و كیف یك صفت یا استعداد كه در جمعیت “متوسط” شمرده میشود.(5) در ادراك، نقطه مرجع برای یك بعد، مثلاً عمودی یا افقی برای انحراف، و خط مستقیم برای میزان انحناء. آستانههای افتراقی برای محركهایی كه هنجار هستند معمولاً پایینتر از محركهای دیگر روی یك بعد است. | Norms |
پایداری شی.وجه مهمی از رشد كودك، كه پیاژه آن را مفهوم شی نامید، موضوع پایداری آن است.مخصوصاً در اینجا اشاره به دوام شی فیزیكی است، این كه هر چند رابطه كودك با آن میگسلد، همچنان باقی میماند. | Object permanence |
نظریه روابط شی.یك نظریه روانكاوی كه به وسیله ملانی كلاین بیان شد و مدعی است كه شخص بر خلاف نظر فروید برای اقناع غرایز خود با دیگری در نمیآمیزد، بلكه برای رشد و تفكیك خود از دیگران دست به این كار میزند.این نظریه بر تاثیر روابط اجتماعی روی شخص تاكید میورزد و نفوذ قابل توجهی در رواندرمانی خانواده داشته است. | Object relation theory |
یادگیری با مشاهده.اصطلاحی كلی كه توسط باندورا برای مشخص كردن یادگیری در نتیجه واداشتن یادگیرنده به مشاهده انجام پاسخی كه باید آموخته شود، توسط یك فرد دیگر تحقق مییابد، به كار رفت.این پدیده برای نظریهپردازان یادگیری حائز اهمیت است چون نشان میدهد كه پاسخهای تازه را میتوان بدون روشهای رفتاری استاندارد شكلدهی (Shaping ) شرطی سازی ((Modelling آموخت. | Observational learning |
اختلال وسواسی جبری.وسواس فكری یك رویداد ذهنی مزاحم و تكرار شونده است كه میتواند به صورت یك فكر، احساس یا عقیده درآید.وسواس عملی یك رفتار تكرار شونده، میزان شده و آگاهانه نظیر شمارش، امتحان یا اجتناب است. ویژگی اساسی این اختلال، وجود وسواسها و اجبارهایی است كه شدت آنها برای ایجاد ناراحتی، صرف وقت، و تداخل قابل ملاحظه در زندگی روزمره، عملكرد شغلی یا فعالیتهای اجتماعی عادی و روابط با دیگران كافی است.بیمار مبتلا به اختلال وسواسی جبری به غیرمنطقی بودن وسواس خود واقف بوده و وسواس و اجبار خود را بیگانه با ایگو تجربه میكند.بیمار مبتلا به اختلال وسواسی- جبری ممكن است فقط وسواس فكری، وسواس عملی، یا هر دو را با هم داشته باشد .هر چند عمل وسواسی ممكن است به منظور كاستن از اضطراب مربوط به وسواس صورت بگیرد، معهذا نتیجه همیشه این طور نیست.عمل وسواسی نه تنها ممكن است اضطراب بیمار را كم نكند، بلكه موجب تشدید آن نیز میشود. | Obsessive-compulsive disorder (OCD) |
لوب پسسری.یكی از چهار لوب عمده قشر مغز كه در قسمت خلقی مغز قرار گرفته و به طور عمده با بینایی رابطه دارد. لوب پسسری نواحی شماره 17، 19 برودمن را تشكیل میدهد. | Occipital lobe |
پیاز بویایی.ساختمانی پیازی شكل در سطح تحتانی هر لوب پیشانی كه بخشی از مغز بویایی را به وجود میآورد. | Olfactory bulb |
عامل، كنشگر.(1) هر رفتاری كه ارگانیسم ابراز میكند و بر چسب آثارش بر محیط قابل تشخیص است. توجه كنید كه ویژگی اساسی در این تعریف مفهوم تغییر یا اثر است كه پاسخ بر محیط دارد؛بنابر این “عامل” عملاً طبقهای از پاسخهاست كه همه آنها در یك اثر خاص مشترك هستند. مثلاً ، موش در جعبه اسكینر ممكن است میلهای را با هر یك پنجهها یا به كمك پوزه خود بفشارد، و همه این رفتارها را میتوان كنشگر تلقی نمود- فشار بر میله.كنشگرها بر خلاف پاسخگرها بدون شرایط تحریكی پیشایند خاص پدید میآیند. وقتی یك كنشگر تحت كنترل محرك افتراقی درآمد، شرطی سازی عامل روی داده است.(2) مربوط به، یا مشخص كننده پاسخی كه این خصوصیات را نشان میدهد. | Operant |
شرطیسازی عامل.اسكینر نظریهای برای یادگیری و رفتار بیان نمود كه به شرطیسازی عامل یا وسیلهای مشهور است.در شرطیسازی كلاسیك، حیوان منفعل یا مهار شده است. ولی در شرطیسازی عامل، حیوان فعال است و به طریقی رفتار میكند كه پاداشی در پی دارد.مثلاً، میمونی كه به طور اتفاقی اهرمهای متفاوتی را فشار میدهد، به اهرمی شرطی خواهد شد كه پس از فشار دادن آن پاداش به صورت غذا دریافت نماید.برای دریافت پاداش باید پاسخی ابراز شود و رفتار ارگانیسم كنترل كننده این تقویت است. شرطیسازی عامل به یادگیری آزمایش و خطا مربوط است كه به وسیله روانشناس امریكایی ادوارد تورندایك شرح داده شده است.در یادگیری آزمایش و خطا ارگانیسم سعی میكند مشكل را با امتحان كردن رفتارهای گوناگون، كه بالاخره یكی از آنها با موفقیت روبه رو میشود، حل كند- یك ارگانیسم كه آزادی حركت دارد به طریقی رفتار میكند كه وسیلهای برای حصول پاداش است.چهار نوع شرطیسازی عامل یا وسیلهای وجود دارد؛ شرطیسازی اولیه، شرطیسازی فرار، شرطیسازی اجتناب، و شرطیسازی پاداش ثانوی. | Operant conditioning |
تعریف عملیاتی. تعریف یك عبارت (معمولاً نظری) بر حسب عملیات و مشاهدات مربوطه. | Operational definition |
نظریه فرآیند مخالف.به طور كلی یك مكانیسم متعادل پیچیده كه در آن كاركرد یك وجه از سیستم به طور همزمان كاركرد وجهی دیگر را مهار میكند و بالعكس. | Opponent- process theory |
عصب بینایی.دومین زوج از اعصاب مغزی است كه الیاف آن از سلولهای حسی كه در شبكیه قرار دارند شروع شده به طرف پایین میروند. این قسمت سه میلیمتر در داخل و یك میلیمتر در زیر قطب خلفی كره چشم قرار گرفته است.این الیاف از كوروئید و صلبیه میگذرند و عصب باصره را تشكیل میدهند كه از حفره كاسه چشم و كانال اپتیك گذشته و داخل كاسه سر به كیاسما ختم میشوند.عصب باصره در داخل كاسه چشم دارای دو انحنا بوده و با عروق و اعصاب چشم مجاور است. | Optic nerve |
متغیر ارگانیسمی.متغیری در درون ارگانیسم؛ فرآیند یا عملی كه در درون روی میدهد اما فرض میشود كه نقش سببی در تعیین پاسخ آشكار در ارگانیسم بازی میكند. | Organismic variable |
روانشناسی صنعتی و سازمانیشاخهای از روانشناسی كاربردی. در واقع اصطلاحی چتری برای پوشش روانشناسی سازمانی، نظامی، اقتصادی و استخدامی و شامل زمینههایی نظیر آزمون و سنجشها، مطالعه سازمان و رفتار سازمانی، امور استخدامی، مهندسی انسانی، عوامل انسانی، آثار كار، خستگی، مزد، و كارآیی، زمینهیابی مصرف كننده، بازاریابی و غیره.در سالهای اخیر با رشد این زمینه كاربردی، تمایل به تغییر نام این رشته هم پدید آمده است.بسیاری از پژوهشگران معاصر فرم مختصر روان شناسی سازمانی را ترجیح میدهند، از این نظر كه مطالعه رفتار سازمانی گستردهتر از صنعتی است چون با ساختارهای اجتماعی مبدا از صنعت، نظیر بیمارستانها، زندانها، دانشگاهها، بنیادهای خدمات اجتماعی نیز سرو كار دارد. | Organizational psychology |
برون گروهی.گروه مركب از كسانی كه درون گروه نیستند. ندرتاً they- group هم گفته میشود | Out groups |