کارآفرینی و سیاست های بازار کار
کارآفرینی و سیاست های بازار کار – ایران ترجمه – Irantarjomeh
مقالات ترجمه شده آماده گروه حسابداری
مقالات ترجمه شده آماده کل گروه های دانشگاهی
مقالات
قیمت
قیمت این مقاله: 100000 (یکصد هزار) تومان (ایران ترجمه - Irantarjomeh)
توضیح
بخش زیادی از این مقاله بصورت رایگان ذیلا قابل مطالعه می باشد.
شماره | ۱۶ |
کد مقاله | ACC16 |
مترجم | گروه مترجمین ایران ترجمه – irantarjomeh |
نام فارسی | کارآفرینی و سیاست های بازار کار |
نام انگلیسی | Entrepreneurship and Labor Market Policies |
تعداد صفحه به فارسی | ۹۴ |
تعداد صفحه به انگلیسی | ۵۰ |
کلمات کلیدی به فارسی | کارآفرینی، انتخاب شغلی، عدم اشتغال، جستجو و انطباق، مالیات حقوق، مالیات شغلی، حداقل دستمزد، مزیتهای عدم اشتغال، ایجاد شغل |
کلمات کلیدی به انگلیسی | Factor productivity; Returns to scale; Technological change |
مرجع به فارسی | دپارتمان اقتصاد، دانشگاه ویکتوریا، کانادا |
مرجع به انگلیسی | entrepreneurship, occupational choice, unemployment, search and matching, wage tax, business tax, minimum wage, unemployment benefits, job-creation |
کشور | کانادا |
کارآفرینی و سیاستهای بازار کار
چکیده
این مطالعه تاثیرات بازار کار و سیاستهای مرتبط با آن بر روی کارآفرینی، در چارچوب یک توازن کلی دینامیکی، را مورد بررسی قرار میدهد. برخلاف مطالعات تئوریکی قبلی، که یک محیط رقابتی کامل را متصور میشد، ما در مدل خود حساسیتهای مرتبط با بازار کار را مطرح مینمائیم. اضافه نمودن مسائل مربوط به عدم اشتغال که از فرآیندهای درونزاد نشات میگیرند موجب شده است تا امر آنالیز مکانیزمهایی که به وسیله آن سیاستهای بازار کار بر روی کارآفرینی تاثیر میگذارد براحتی محقق گردد. بر خلاف پیشبینیهای مدلهای رقابتی، ما درمییابیم که بصورت میانگین کارآفرینان در مقایسه با کارکنان حقوق بگیر دارای درآمد پایدار کمتری میباشند. از اینرو، نسبت به تشریح یکی از پازلها یا معماهای کلیدی که در مقوله تجربی مشخص شده است اقدام میکنیم. ما همچنین درمییابیم که به هنگامی که مالیاتهای شغلی و حقوقی دارای تاثیرات یکسانی در مدلهای رقابتی میباشند، حداقل دستمزد به هنگامی که حساسیتهای بازار کار در نظر گرفته میشود دارای تاثیر منفی خواهد بود. داشتن میزان دستمزد حداقل بیشتر باعث کاهش کارآفرینی میشود، که این امر سازگار با شواهد تجربی میباشد. مدل ما همچنین نشاندهنده آن است که مزیتهای بیشتر مرتبط با عدم اشتغال، تاثیراتی که مطالعات مدلهای قبلی قادر به آنالیز آنها نبودهاند، دارای تاثیر منفی بر روی کارآفرینی میباشد. در نهایت نشان داده میشود که قاعده هوزیز دارای کارایی کافی نمیباشد.
کلمات کلیدی: کارآفرینی، انتخاب شغلی، عدم اشتغال، جستجو و انطباق، مالیات حقوق، مالیات شغلی، حداقل دستمزد، مزیتهای عدم اشتغال، ایجاد شغل
کارآفرینی و سیاست های بازار کار
۱– مقدمه
علاقه رو به رشدی به کارآفرینی از سوی سیاستگذاران در اطراف جهان وجود دارد و بر این اساس آنها عقیده دارند که فعالیت کارآفرینی به عنوان یکی از مبانی اولیه در تسریع رشد اقتصادی و توسعه، نوآوریهای فنی و استفاده کارا از منابع و رفاه مطرح میباشد. البته حقیقتا این موضوع مدنظر میباشد که کارآفرینان نقش اساسی را در بوجود آوردن و مدیریت شرکتها و مشاغل بعهده دارند. با توجه به اهمیت کارآفرینی، میتوان اینگونه عنوان داشت که یک مقوله تئوریکی و عملی بزرگ، به منظور مشخص نمودن فاکتورهایی که تعیین کننده سطح کارآفرینی در یک اقتصاد میباشد، بوجود آمده است.
تحقیقات تئوریکی قبلی یکسری از راهکارهای محتمل، شامل نقشهای چنین مواردی در ریسک، مالیات، عدم اطاعت از قوانین مالیاتی، محدویتهای نقدینگی و سرمایههای انسانی را مورد بررسی قرار داده است. یکی از فاکتورهای اساسی که بوسیله این مقاله به بوته فراموشی سپرده شده است نقش سیاستهای بازار کار و موسسات ( نظیر مزیتهای عدم اشتغال و دستمزد حداقل) در تشکیل و توسعه کارآفرینی است. این موضوع علیرغم شواهد تجربی میباشد که براساس آنها چنین سیاستها وموسساتی بصورت قابل توجهی به روی کارآفرینی تاثیر میگذارند. براستی، اغلب مطالعات تئوریکی، یک محیط رقابتی کامل را متصور میشوند که در آن اشتغال بر پایه دستمزد معرفی کننده یک سطح حقوقی شناخته شده و قطعی میباشد که در آن عدم اشتغال وجود ندارد. بر این اساس، کارکنان به سادگی انتخابی را بین داشتن اشتغال با حقوق و کارآفرینی (یا خود اشتغالی) برمیگزینند. از اینرو، حوزه اندکی برای سیاستهای بازار کار در جهت تاثیرگذاری بر روی سرعت کارآفرینی به جای میماند.
توسعه مدلی که بتواند حساسیتهای بازار کار را بحساب آورد بعنوان یک مرحله مهم اولیه مطرح است. مرحلهای که بسمت فهم مکانیزمهایی رهنمون میشود که به وسیله آنها سیاستهای بازار کار و موسسات مربوطه بر روی کارآفرینی تاثیر میگذارند. بر این اساس، این نگرش که عدم اشتغال و عدم وجود اشتغال بر پایه دستمزد بر روی سطح کار آفرینی تاثیر میگذارد از طریق مقوله تجربی جاری مورد پشتیبانی قرار میگیرد. در حالی که ذات دقیق این ارتباط هنوز روشن نمیباشد، تعدادی از مطالعات انجام شده ارتباطی را بین مجموعهای از موارد عدم اشتغال و نرخ کارآفرینی نشان دادهاند. شاید آشکارترین شواهد مربوطه از مطالعاتی نشات گرفته باشند که جریانهای مرتبط با بازار کار را مورد بررسی قرار میدهند. این مطالعات چنین اذعان میدارند که سرعت جریان از عدم اشتغال به سمت خود اشتغالی به میزان قابل توجهی بالاتر از موارد مرتبط با حرکت از اشتغال دارای حقوق و دستمزد بسمت خود اشتغالی میباشد. مدلهای موجود کارآفرینی نیز همچنین بصورت ذاتی حالت استاتیک را داشته و قابلیت تشخیص بین توده و متغیرهای جریان را ندارند. بر این اساس آنها برای آنالیز رفتار نرخهای گذرا بین خود اشتغالی و دیگر حالتهای بازار کار، و همچنین فاکتورهایی که بر روی آنها تاثیرگذار میباشند، چندان مناسب نمیباشند.
مقاله جاری نسبت به بر طرف کردن کمبودهای صدر الاشاره از طریق توسعه یک مدل توازن عمومی دینامیک کارآفرینی اقدام نموده و در آن موارد مرتبط با عدم اشتغال را بحساب میآورد. بصورت ویژه، مدل مطرح شده ما موارد ذیل را در زمینه بازار کار بحساب خواهد آورد: کارآفرینی( خود اشتغالی)، اشتغال حقوقبگیری و عدم اشتغال. در این مدل، مسئله عدم اشتغال بصورت درونزاد بواسطه حساسیتهای تحقیقات و انطباقهای مرتبط بوجود میآید. مدلهای جستجو و انطباق بصورت گستردهای جهت آنالیز موارد مرتبط با بازار کار به کار گرفته شدهاند. در چنین مدلهایی فرصتهایی جهت ارتقای تجارت در بازار کار بصورت تصادفی بوجود آمده و این فرصتها منوط به تلاش- جستجوی شرکتها و کارکنان آنها، استراتژیهای به کار گرفته شده، استراتژیهای پذیرفته شده کاری کارکنان وهمچنین مواردی همچون شانس و اقبال میباشد.
در این مدل توسعه یافته، عوامل انتخاب شده در هر وهله زمانی یا کارآفرینان میباشند و یا کارگران. کارگران در این مبحث یا بصورت استخدام دستمزدی یا حقوقبگیری میباشند و یا آنکه بدون استخدام. کارآفرینانی که خواستار استخدام کارگران میباشند میبایست نسبت به بوجود آوردن فرصتهای خالی کار یا فضاهای کاری اقدام نموده و بر این اساس به جستجوی کارگران و کارمندان مورد نیاز خود بپردازند. بطور مشابه کارگرانی که تمایل به یافتن کار دارند نیز میبایست نسبت به جستجوی مشاغل مدنظر و راههای شغلی مناسب و موقعیتهای خالی یا احراز نشده خود اقدام نمایند. بر این اساس کارگران جویای کار و کارآفرینان مربوطه در یک سیستم بصورت هماهنگ مجتمع گردیده و با یک بازده ثابت در تابع انطباق مورد مقیاس و درجهبندی قرار میگیرند. با توجه به موارد فوق، میزان دستمزد از طریق انطباقهای بین کارگر و کارآفرین مشخص میگردد.
در مدل مبنا، تمرکز ما بر روی آنالیز حالات گذار بین کارآفرینی و عدم اشتغال میباشد. بر این اساس مدل ما را میتوان بعنوان یک مدل شغلی یا کارآفرینی کوچک در نظر گرفت. ما به دلایل چندی بر روی این حالتهای گذار تمرکز مینماییم. در ابتدا، همانگونه که قبلا ذکر شد، بر اساس شواهد تجربی احتمال خوداشتغالی در افرادی که دارای هیچگونه شغلی نمیباشند، در مقابل کارگران حقوقبگیر، بیشتر میباشد. ایوانز و لایتون(۱۹۸۹) گزارش نمودند که احتمال خود اشتغالی افرادی که دارای اشتغال خاصی در ایالات متحده نمیباشند دو برابر افرادی است که دارای اشتغال میباشند. آنها همچنین دریافتند که افرادی که دارای دستمزدهای اندکی میباشند، یا دارای حجم معاملاتی شغلی اندکی هستند و یا آنکه از حالتهای عدم اشتغال طولانی و مکرر رنج میبرند به میزان دو برابر از دیگر گروهها قابلیت خود اشتغالی را دارا میباشند. در وهله دوم، مدلهای کنونی بر جریان داخلی- خارجی بین کارآفرینی و اشتغال حقوقبگیری متمرکز بوده ولی این مضمون را برای کارآفرینی و عدم اشتغال به بوته فراموشی سپردهاند. ما در مدل خود نگاه آشکاری را بر روی نقاط بسیار مهم و فراموش شده و مولفههای قابل توجه کارآفرینی خواهیم انداخت. در نهایت، بر این اساس نسبت به تمایز آشکار دیدگاه ارائه شده از سوی ما و مکانیزمهایی که از مدلهای جاری سرچشمه میگیرند اقدام مینماییم. پس از آنالیز مدل مبنایی، مدل خود را تعمیم داده و بر این اساس نسبت به مشارکت در زمینه حالات گذار بین کارآفرینی و اشتغال دارای دستمزد اقدام مینماییم. بر این اساس نشان میدهیم که نتایج ما دارای پیشرفت قابل ملاحظه و گستردهای بوده است.
بقیه این مقوله به شرح ذیل سازماندهی میشود. در بخش ۲ تا ۵ نسبت به توسعه و آنالیز مدل پایه اقدام مینماییم. در بخش ۲ محیط مدنظر را تشریح خواهیم کرد. در بخش ۳ نسبت به انجام تجزیه و تحلیل تصمیمگیریهای بهینه کارآفرینان و کارگران اقدام خواهیم نمود. در بخش ۴ حضور و یکپارچگی حالت متاوزن ثابت را اثبات نموده و نسبت به بررسی خصیصههای اصلی آن اقدام میکنیم. این رویه از طریق آنالیز تاثیرات مالیاتها و سیاستهای بازار کار دنبال میشود. در بخش ۶ نیز نسبت به تجزیه و تحلیل چندین مورد از پیامدهای خارجی مدل خط مبنا اقدام مینماییم. در بخش ۷ کارآیی ویژگیهای مدل خود را به بحث میگذاریم. در بخش ۸ ما نسبت به تست شاخصهای مدل خود اقدام خواهیم نمود، این رویه به وسیله پیامدها و نقطه نظرات نتیجهگیری همراه دنبال خواهد شد. کلیه اثباتها نیز در ضمیمه عرضه میگردند.
کارآفرینی و سیاست های بازار کار
۲- محیط
برای شروع این مبحث، ما تنها جریانهای ورودی و خروجی بین کارآفرینی و عدم اشتغال و بین عدم اشتغال و حقوقبگیری را مورد توجه قرار میدهیم. در بخش۶، ما نسبت به گسترش مدل خود اقدام میکنیم تا آنکه جریان ورودی و خروجی بین کارآفرینی و اشتغال بر مبنای حقوقبگیری میسر شود.
زمان بعنوان یک عامل گسسته مدنظر میباشد. یک بازار کار، شامل واحدی از برآورد افراد یکسان پیش روی که بطور نامحدود زندگی میکنند، را در نظر بگیرید. این اشخاص با نرخ معمولی r آینده را پیشبینی مینمایند. آنها ریسکپذیر نبوده و بر این اساس در هر دوره زمانی اقدام به انتخاب کارآفرینی (خود اشتغالی) و یا کارمندی (حقوقبگیری) مینمایند. هیچ فردی در یک برهه از زمان نمیتواند هم کارآفرین باشد و هم کارمند. فرضیه افراد ریسکناپذیر این اجازه را به ما میدهد تا بصورت آشکار نسبت به بررسی خصیصههای تاثیرات مستقیم سیاستهای عمومی بر روی کارآفرینی در یک بازار کار ناقص اقدام نماییم. بر این اساس، توجه به انتخاب شغلی بعنوان یک متغیر گسسته به جای متغیر پیوسته در این مقوله بعنوان یک مبحث استاندارد مطرح میباشد (کنبر۱۹۸۱).
کارآفرینی و سیاست های بازار کار
۳- تصمیمات بهینه
ما در ابتدا به تشرح انتخابهای بهینه کارآفرینان و سپس کارگران میپردازیم.
۱-۳ کارآفرینان
حقوق پرداختی به یک کارمند بوسیله فرد کارآفرین در زمان tبا wt و تعداد واریانسهای بوجود آمده توسط را در نظر بگیرید. بنابراین درآمدهای مالیات شغلی شبکه کارآفرین در زمان tبصورت خواهد بود. بر این اساس عملگر پیشبینی بصورت شرطی بر روی زمان اطلاعات t همانند اختصاص مییابد.
یک کارآفرین نسبت به پذیرش استراتژی پذیرش انطباقی اقدام نموده و یک توالی سطوح اشتغال، nt+1 ، و واریانسها،، را میپذیرد تا آنکه درآمدهای طولانی مدت مورد انتظار خود را افزایش دهد ( و یا آنکه نسبت به افزایش سود میان زمانی خود اقدام نماید(. تابع ارزش برای یک کارآفرین درزمان t ، به وسیله معادله زیر مشخص میگردد:
۲-۳ کارگران
یک کارگر به منظور به حداکثر رسانی درآمد دوره حیات مورد انتظار خود نسبت به پذیرش شغل یا استراتژیهای پذیرش انطباقی اقدام میکند، همانگونه که توسط سختی بازار کار،q، و همچنین استراتژیهای کارآفرینان و دیگر کارگران مشخص شده است. اجازه دهید تا و بعنوان توابع ارزش کارگان بیکار و کارگران دارای حقوق به ترتیب در یک حالت ثابت باشند. بنابراین و براساس معادله ذیل مشخص میگردد:
۳-۳ تعیین دستمزد
انطباق بین کارگر بیکار و پست خالی بوجود آورنده یک موقعیت اضافی یا مازاد میباشد. این موقعیت اضافه انطباقی بصورت خواهد بود. بر این اساس ما در نظر میگیریم که چنین موقعیت، این مازاد بین کارآفرین وکارگر در انطباق با معادله انفرادی Nash تقسیم میگردد. بر این اساس اجازه دهید تا بعنوان قدرت معامله یک کارآفرین مطرح باشد. بنابراین حقوق بصورت ذیل حل میشود:
کارآفرینی و سیاست های بازار کار
۴- موازنه
در حالت ثابت جریان خروجی از جریان ورودی، به هر حالت و وضعیت، به میزان مساوی خواهند بود. بنابراین از معادله ۵-۲ استنباط میکنیم که:
۱-۴ وجود موازنه
معادله ۵-۳، ۱۳-۳ و ۲-۴ الی ۵-۴ نشاندهنده آن است که سطوح پستهای خالی، دستمزد، سود، اشتغال حقوقبگیری، عدم اشتغال و کارآفرینان بعنوان توابع دو متغیر درونی میباشند: سختی بازار کار، q میانگین اندازه شرکتn. به هنگامی که ما نسبت به تعریف مقادیر موازنه این دو متغیر اقدام میکنیم، قادر خواهیم بود تا نسبت به استنتاج دیگر متغیرهای درونی نیز اقدام کنیم.
۲-۴ دیفرانسیل درآمد
در حالت موازنه، صادق میباشد. به عبارت دیگر، درآمدهای دوره حیات مورد انتظار کارکنان حقوقبگیر به میزان خاصی بیشتر از درآمد دوران حیات مورد انتظار یک کارآفرین (یا یک فرد خود اشتغال)میباشد. برای فهم این مطلب، به معادله ۸-۳ و ۹-۳ توجه کنید که در بر دارنده نکات ذیل میباشند:
کارآفرینی و سیاست های بازار کار
۵- تاثیرات سیاستهای عمومی
۱-۵٫ مالیاتها
ما در ابتدا تاثیرات شغلی و مالیاتهای حقوق را مورد بررسی قرار میدهیم. این دو نوع مالیات بر روی متغیرهای موازنه بواسطه تاثیرات آنها بر روی منحنی شرکت اثر میگذارند ( به معادله ۴-۸ مراجعه شود). تاثیرات این دو نوع مالیات در تناسب زیر خلاصه شده است. موارد اثبات نیز در ضمیمه ذکر گردیدهاند.
۲-۵ مزیتهای عدم اشتغال
مزیت عدم اشتغال، b ، هم بر روی ایجاد شغل و هم بر روی منحنیهای اندازه- شرکت تاثیرگذار است. یک b دارای میزان بالاتر باعث تغییر منحنی ایجاد شغل بسمت پایین و چپ میشود، در حالی که این مورد باعث میشود تا منحنی اندازه شرکت بسمت پایین و راست سوق نماید. با این وجود، از آنجاییکه میباشد ( همانطور که در ضمیمه نشان داده شده است)، این مورد منجر میشود تا منحنی اندازه شرکت بیش از منحنی ایجاد شغل تغییر نماید. از اینرو، سختی بازار کار دارای افت شده و میانگین اندازه شرکت افزایش مییابد. بر این اساس اینگونه درک میشود که مزیت عدم اشتغال بالاتر بصورت مستقیم باعث افزایش عدم اشتغال میشود.
۳-۵ دستمزد حداقل
به منظور آنالیز تاثیرات دستمزد حداقل، wm ، ما در نظر میگیریم که این مورد بیشتر از دستمزد موازنه ارائه شده در معادله ۱۴-۳ میباشد. با توجه به معادله دستمزد حداقل الزامی، شرایط ایجاد شغل بصورت ذیل تغییر مییابد:
۴-۵ ارتباط با مقوله تجربی
مدل جاری بوجود آورنده یکسری از فرضیههای قابل تست درباره ارتباط بین سیاستهای مختلف بررسی شده و نرخ کارآفرینی میباشد. به هنگامی که تعدادی از مطالعات تجربی موجود به بررسی این موضوع میپردازند که چگونه سیاست مالیاتی بر روی کارآفرینی در یک حوزه تاثیر میگذارد، مطالعات اندکی نیز تاثیرات تغییرات در طرحهای بیمه عدم اشتغال و سیاستهای دستمزد حداقل را مورد کنکاش و بررسی قرار دادهاند.
۶-۶. الحاقات
در این بخش ما نسبت به بررسی چندین مورد از الحاقات مدل خود اقدام میکنیم.
۱-۶ جریانهای بیرونی از کارآفرینی بسمت اشتغال حقوقبگیری
در این مدل، تابع ارزش کارگران استخدام شده بیشتر از تابع ارزش کارآفرینان در موازنه،، میباشد. از اینرو کارآفرینان دارای انگیزه جهت جستجوی اشتغال حقوقبگیری هستند. در این بخش، ما نسبت به گسترش مدل خود اقدام نموده تا آنکه اجازه جستجوی شغلی را به وسیله کارآفرینان بدهیم. بر این اساس تصور میشود که با احتمال، یک کارآفرین میتواند نسبت به دریافت پیشنهاد شغلی اقدام نماید. از آنجایی که کارآفرین نسبت به پذیرش این پیشنهاد شغلی اقدام نموده و کارگران استخدام شده بوسیله این کارآفرین کار خود را از دست میدهند. از اینرو، کارگران استخدام شده میتوانند به دو دلیل اشتغال خود را از دست دهند: شوکهای غیر عادی برونزاد و کارآفرینان که یک پیشنهاد شغلی را دریافت میدارند. اجازه دهید بعنوان کسری از کارگران بیکار مطرح باشد که در هر دوره به کارآفرینی روی میآورند.
۲-۶ جریانهای ورودی و خروجی بین کارآفرینی و عدم اشتغال
همانگونه که قبلا ذکر گردید، هیچگونه جریان ورودی وخروجی بین کارآفرینی و عدم اشتغال در هر دوره در مدل خط مبنا وجود ندارد. چنین جریانهای ورودی و خروجی را میتوان به آسانی معرفی نمود. در نظر بگیرید که در هر کسری از دوره زمانی کارآفرینان شوک منفی i.i.dرا دریافت میدارند (بواسطه تغییر در تکنولوژی، سلیقه یا توانایی)، که خود باعث میشود تا منفعتهای مورد انتظار از کارآفرینی کمتر از منفعتهای مرتبط با یک کارگر، ، معرفی گردد (بر این اساس میتوان تصور نمود که منفعت یک کارآفرین که بوسیله یک شوک منفی بدان ضربه وارد آمده است تبدیل به میگردد). در این حالت، هر دوره تعداد نفر از کارآفرینان بیکاری یا عدم اشتغال را انتخاب مینمایند. این امر همچنین موکد آن است که تعداد کارکنان استخدام شده بواسطه بستن شرکتها کار خود را از دست خواهند داد. از اینرو، یک کارگر مستخدم ممکن است با احتمال، ، کار خود را از دست دهد.
۳-۶ تاثیرات مالیاتها و دستمزد حداقل در یک بازار کار رقابتی
در بازار کار رقابتی، یک کارآفرین نسبت به استخدام کارکنان تا سطحی اقدام میکند که در آن محصول کار مساوی با دستمزدها باشد.
۷- کارآیی
در این بخش ما نسبت به استنتاج تخصیصهای بهینه اجتماعی اقدام نموده و آن را، به هنگامی که هیچگونه مالیات و دستمزد حداقلی وجود ندارد، با تخصیصهای بازاری مقایسه مینماییم. بر این اساس، یک برنامهریز اجتماعی مجموع توابع ارزش کارآفرینان و کارگران را افزایش میدهد. در نظر بگیرید که این برنامه ریز اجتماعی با حساسیتهای بازار کار، مشابه با آنچه نمایندگان مختلف بازار با آن درست به گریبان هستند، آشنایی دارد. بواسطه فرضیه ریسک- ناپذیری، این مشکل مساوی با به حداکثر رسانی خروجی شبکه میان-گذرا میباشد که شامل خروجی مرتبط با عدماشتغال است. بر این اساس مشکل برنامهریز بصورت ذیل خواهد بود:
کارآفرینی و سیاست های بازار کار