شاخصهای تعیین کننده کارآفرینی موفق
شاخصهای تعیین کننده کارآفرینی موفق – ایران ترجمه – Irantarjomeh
مقالات ترجمه شده آماده گروه مدیریت – بازرگانی
مقالات ترجمه شده آماده کل گروه های دانشگاهی
مقالات
قیمت
قیمت این مقاله: 48000 تومان (ایران ترجمه - Irantarjomeh)
توضیح
بخش زیادی از این مقاله بصورت رایگان ذیلا قابل مطالعه می باشد.
شاخصهای تعیین کننده کارآفرینی موفق
شماره | ۸۷ |
کد مقاله | MNG87 |
مترجم | گروه مترجمین ایران ترجمه – irantarjomeh |
نام فارسی | شاخصهای تعیین کننده کارآفرینی موفق |
نام انگلیسی | Determinants of Successful Entrepreneurship |
تعداد صفحه به فارسی | ۴۵ |
تعداد صفحه به انگلیسی | ۴۰ |
کلمات کلیدی به فارسی | کارآفرینی |
کلمات کلیدی به انگلیسی | Entrepreneurship |
مرجع به فارسی | کالج مدیریت MITدانشگاه کمبریج |
مرجع به انگلیسی | MIT Sloan School of Management, Cambridge |
کشور | ایالات متحده |
شاخصهای تعیین کننده کارآفرینی موفق
شاخصهای تعیین کننده کارآفرینی موفق مروری بر ادبیات معاصر
چکیده
این مقاله به مرور و ارزیابی ادبیات دانشگاهی در خصوص چگونگی وابستگی عملکرد کارآفرینی به ویژگیهای تیمهای کارآفرینی و کارآفرینان میپردازد. بر این اساس، یک سری از امور مفهومی و روششناسی در مطالعه عملکرد کارآفرینی مورد بحث قرار گرفتهاند. مروری به آثار منتشر شده یا نشده نشان میدهد که عواملی همچون تحصیلات، تجربه صنعتی، تجربه مدیریتی وتجربه کارآفرینی پیشین، رابطه مثبتی با عملکرد گروهی دارند. شواهدی وجود دارند که نشان میدهند ویژگیهایی همانند اصرار و پشت کار، بر بهبود عملکرد در این زمینه تاثیر دارند. ظهور تحقیقاتی در خصوص نقش سرمایه اجتماعی و ترکیب تیم موسس کارآفرینی نیز مورد بازبینی و بررسی قرار گرفتهاند. بهرحال با بسیاری از نتایج حاصل از تحقیقات پیشین میبایست با احتیاط برخورد کرد، چرا که این ادبیات همواره با یک سری از کاستیهای روش شناسی شناخته شده است، که مهمترین آن محدود کردن این قبیل از مطالعات به نمونههایی از شرکتهای جدید میباشد، که بر این اساس درک ارتباط مشاهده شده بین متغیرها دشوار میشود. این مطلب مفهوم مهمی را برای محققان و سیاستگذاران در بر داشته و بدین منوال عنوان شده است که مطالعه عملکرد کارآفرینی میتواند از توسعه برنامه تحقیقاتی نظاممند و استوار و سخت تا شناخت محرکهای عملکرد کارآفرینی به عنوان یک فعالیت اقتصادی متمایز استفاده نموده و از آنها سود ببرد.
این مقاله به نقد ارزیابی ادبیات دانشگاهی پرداخته و به بررسی این سوال میپردازد که چه ویژگیهایی از کارآفرینان و تیمهای ارشد مدیریتی دارای ارتباط بیشتری با موفقیت کارآفرینان یا پیشبینی این موفقیت میباشند. با این حال، با توجه نمودن به کارآفرینان مجزا و تیمهای آنها، این سوال میتواند بعنوان یک سوال خود محدود کننده به نظر رسد. تحقیقی که بر کارآفرین به عنوان یک شخص جداگانه تاکید دارد، یا بر تیم مدیریت ارشد بعنوان یک گروه کارآفرینی تمرکز میکند، بیشتر در مقولههای اقتصاد و روانشناسی قرار میگیرد، در حالیکه جامعهشناسان و تئوریسینهای سازمانی بر عوامل عینی وسیعتری از هدایت موفق کارآفرینی تاکید داشتهاند. سرانجام اینکه به دلایلی که در ادامه مورد بحث قرار میگیرند، کنار گذاشتن اهمیت مرتبط با افراد و عوامل عینی در توضیح عملکرد، کارآفرینی بسیار مشکل است و حامیان هر دیدگاه اینگونه عادت کردهاند که نتایج ارائه شده بوسیله دیگران را بعنوان حمایت از دیدگاههای خود تلقی کنند.
این مقاله بر اساس مطالعه وسیع و گستردهای از ادبیات عملکرد کارآفرینی تهیه شده است. بخشهای ارائه شده از بین شیوههای مختلف از جمله تحقیقات روزنامهای، دنبال کردن الگوهای نقل قولی و تحقیقات اینترنتی مقالات کاری چاپ نشده، انتخاب شدهاند. استفاده از الگوهای نقل قولی مقاله نه تنها در شناخت مقالات و خواندن آنها مفید بوده است بلکه در ایجاد (حالت غیر رسمی) اهمیت نسبی مشارکتهای مختلف مبتنی برتناوب نقل آنها نیز سودمند بوده است. این نقدها به بررسی طیف وسیعی از روزنامهها و بخشهای مختلف از جمله آثار دانشمندان در زمینههای کارآفرینی، اقتصاد، روانشناسی، رفتار سازمانی، استراتژی و جامعه شناسی میپردازد. به هر حال در حالیکه تفسیر ادبیات بر اساس خواندن گسترده آن است، این نقد به بحث در خصوص جزئیات هر مقاله و بخش نمیپردازد.
موضوع کارآفرینی، به عوامل یک مبحث دانشگاهی مورد مطالعه، تقریباً جدید است و همانگونه که در خصوص موضوعات جدید رایج است بسیاری آنرا از جنبههای مختلف از جمله تجارت و مدیریت، جامعه شناسی، روانشناسی، اقتصاد، امور مالی، خطی مشی عمومی مورد ارزیابی قرار میدهند. این کار سبب میشود تا فضای فکری هم آشفته شود و هم حاصلخیز. استانداردها در بخشهای مختلف متفاوتند، و از دیدگاههای گوناگونی برای تشریح، برآورد عملکرد، و هنجارهای تعریفی استفاده میکنند. تعریف یک کارآفرین و آنچه که کارآفرینی را تشکیل میدهند هنوز یک تمایز نامشخص و ابهام انگیر جلوه مینماید، البته باید این نکته را ذکر کرد که نکات روشنی نیز در این زمینه حاصل شده است.
پیش از در نظر گرفتن یافتههای حاصل از تحقیقات گذشته، در نظر گرفتن یک سری از امور ادراکی وسیعتر و مرتبط با مطالعه روشها در مقاله تجربی عملکرد کارآفرینی مفید خواهد بود. بر این اساس باید به تعریف پایه کارآفرینی، معنای برآورد یا سنجش عملکرد کارآفرینی و چالشهای مرتبط با روشهای اسلوب شناسی و استنتاجات مرتبط با عملکرد کارآفرینی در مبحث تجربی پرداخت. در حالیکه چنین موضوعاتی در ابتدا خشک و آکادمیک به نظر میرسند، اما در نظر گرفتن آنها از بسیاری از جهات یک گام اولیه اساسی است که پیش از درک و استفاده از نتایج تحقیقات گذشته، برای اهداف سیاستگذاری و به عنوان راهنمایی برای تفکر در خصوص حمایت از تحقیقات آینده به نحوه آینده احسن، میبایست مورد توجه قرار گرفته شوند.
شاخصهای تعیین کننده کارآفرینی موفق
امور مرتبط با مطالعه عملکرد کارآفرینی
تعاریف مرتبط با کارآفرینی
به منظور مطالعه آنچه که یک کارآفرین را موفق میسازد ضروری است تا با بیان آنچه بعنوان هست و نیست یک کارآفرین محسوب میشود کار خود را آغاز کنیم. جالب است بدانید که در ادبیات مرتبط توافق اندکی در خصوص چگونگی تعریف کارآفرینی وجود دارد. که این خود یک گام مهم اولیه در تعریف و ارزیابی عمکرد کارآفرینی است. در بسیاری از جنبهها، این تنوع عقاید و رویکردها به سلامت کار میانجامد و داشتههای چشم اندازهای تئوریکی مختلف و رویکردهای تجربی را تسهیل میکند. با این وجود در جنبههای دیگر، این تنوع بر ضد بهرهوری است. به طور خاص تکثر تعاریف ارائه شده دستیابی به نتایج هماهنگ در مطالعات مختلف را با مشکل مواجه میکند، که فراتر از مشکلاتی است که دیگر متغیرها در تحقیق همانند چیدمانهای تحقیقاتی مختلف ایجاد میکنند. در خصوص تعریف صحیح بسیار قلم فرسایی شده است، بدون توجه به این مطلب که چرا هیچ دلیل مشخصی در خصوص این امر وجود ندارد که به چه علت تنها یک تعریف میبایست وجود داشته باشد.
یکی از نخستین تعاریف ارائه شده در خصوص کارآفرینی بوسیله کانتیلون (ارائه شده در پارکر۲۰۰۴) است که در سال ۱۷۵۵ کارآفرین را بعنوان شخصی که هدایتگر تبادلات و همراه آورنده ریسک بعنوان نتیجه خرید به قیمتهای خاص و فروش به قیمتهای نامعلوم است، تعریف میکند. بعبارت دیگر کسی که تمایل به انجام ریسک در بازار دارد و بخشهای مختلف بازار را در کنار یکدیگر جمع میکند. این بخودی خود نشانگر یک سری ویژگیهای شخصی خاص کارآفرینان است. بدین معنی که آندسته از افرادی که تمایل به ریسک کردن دارند، قادرند تا از طریق توانایی شبکه، مهارتهای ایجاد ارتباط بخشهای مختلف در بازار را در کنار یکدیگر گرد آورند. یک مثال برجسته از مفهوم کارآفرینی را میتوان در اثر جامعه شناس معروف رونالدبرت یافت که تئوری وی بنام «ساختار شبکه اجتماعی مطلوب برای رفتار کارآفرینی» معروفیت دارد. این تئوری معروف با نام «حفرههای ساختاری» (برت ۱۹۹۲) بیان میدارد که افراد و کمپانیها چنانچه در جایگاههای ساختاری خود قرار داشته باشند میتوانند ارزش بیشتری را بدست آورده و توانایی اتصال عواملی را خواهند داشت که در غیر این صورت هیچگونه همبستگی یا اتصالی به هم نداشتند.
یک ویژگی مرتبط با رویکرد واسطهای در زمینه کارآفرینی این است که چنین تفکری در دارنده خلاقیت، نگهداری و رشد کمپانیها یا دیگر سازمانهای رسمی که کارآفرینی میتواند بوجود آورنده آن باشد، نخواهد بود. دیگر تعاریف بر جنبه سازمان دهندگی کارآفرینی تاکید بیشتر دارند. برای مثال در سال ۱۸۲۸، جینباتپستسی کارآفرینی را بعنوان کسی تعریف میکند که مهمترین نقش او در خلق ارزش، هماهنگ کردن عوامل تولید، تاکید بر نقش کارآفرینی در مرکز نظام تولید، هدایت و تشویق عوامل مختلف تولید، برای کار کردن در کنار یکدیگر و ایجاد ارزشی است که بسادگی بیش از مجتمع شدن اجزاء مجزا بدست میآید. در این نوع تعریف کارآفرین هم بعنوان رهبر مجموعه و هم بعنوان یک حلال مشکلات انعطافپذیر در نظر گرفته میشود، بنابر این کارآفرین متشکل از شخصی است که دارنده چنین ویژگیهایی از قبیل قضاوت خوب، تجربه، دانستهها و توانایی بخدمت گرفتن دانش موجود، باشد.
شاخصهای تعیین کننده کارآفرینی موفق
تعریف و سنجش عملکرد کارآفرینی
در تعریف و اندازهگیری عملکرد کارآفرینی بر دو مطلب تمرکز میشود. مطلب اول در ارتباط با تمایز بین «کارآفرینی تحت عنوان سازماندهی» و «کارآفرینی تحت عنوان نوآوری» است. عملکرد موفق تحت این دو تعریف ارائه شده تا حدودی با یکدیگر تفاوت دارند. یک مغازه لوکس فروشی شخصی به هر حال میتواند بدون دخالت داشتن در ایجاد ارزش ارائه شده از سوی شومپتر به موفقیت دست یابد. در این خصوص موفقیت به معنای گردآوری کامل نیرویهای تولید برای انجام وظایف مورد نیاز است. کمپانیهایی که از تکنولوژی برتر و پشتوانه سرمایه بهرهمند هستند، عموماً تنها در صورتی که روند کارآنها به خوبی پیش میرود، نمیتوانند خود را موفق بدانند، بلکه آنها میبایست توانایی خود در ایجاد محصولات با پتانسیل بالا را نیز ارائه کنند. نوآوری موفق میتواند بدون وجود سازماندهی موفق بوجود آید و یا بالعکس.
این تمایز گهگاهی در مطالعات مرتبط با عملکرد کارآفرینی نادیده گرفته میشود. در مقیاسهای سنجش عملکرد مورد استفاده در این مطالعات یک تغییر اساسی وجود دارد و میزان مطلوبیت مقیاسهای سنجش به تعریفی از کارآفرینی که مورد استفاده قرار گرفته است، بستگی دارد.مقیاسهای سنجش عملکرد در برگیرنده فروش کمپانی، درآمد کمپانی، رشد فروش، رشد درآمد، رشد کارمندان، مدت در خدمت داشتن اعضای موسس و استمرار و پشتکار یک سازمان در طول زمان و بسیاری از عوامل دیگر است. قابلیتهای سازماندهی موفق ضرورتاً در نرخهای رشد بالا نشان داده نشده است، به همین ترتیب نرخهای رشد بالا نشان دهنده عملکرد توانایی کمپانی در امر نوآوری نیست. در این خصوص بسیاری از مقیاسهای سنجش عملکرد که به طور متداول مورد استفاده قرار میگیرند، بسیار خام و ابتداییاند، چرا که به محققان این امکان را نمیدهند تا تمایزی را در بین محرکهای توانایی سازمانی و محرکهی توانایی نوآوری قائل شوند.
شاخصهای تعیین کننده کارآفرینی موفق
چالشهای استنتاجی
در اینجا بر دو سری از چالشهای ابتدایی جهت درک کاملی از عوامل تعیین کننده عملکرد کارآفرینی تاکید میشود. گروه اول در بطن مطالعات مرتبط با عملکرد کارآفرینی بوده و منعکس کننده دشواری موجود در ترسیم اقتباسات جامع از طرحهای تحقیقاتی غیر تجربی است. چالش دوم ویژگی ادبیات مرتبط با عملکرد کارآفرینی به شیوهای موجود است که البته با طراحی تحقیقاتی بهتر در آینده جای بهبود دارد.
چالش نخست برخواسته از تمایل سیاست گذاران در ترسیم اقتباسات یا استنتاجات تصادفی است. بعبارت دیگر سیاستگذاران به طور کلی تمایل بسیار زیادی به شناخت این مطلب دارند که آیا تداخلات برنامه ریزی شده در عمل، در برابر نظریه ایجاد شواهد تشریحی همبستگیها بین متغییرهای مورد نظر، میتوانند نتایج مورد انتظار را حاصل کنند یاخیر. برای پی بردن به ماهیت چالش نخست، دو موقعیت متفاوت را در نظر بگیرید. از یک سو ممکن است این بحث مطرح شود که عملکرد کارآفرینی عمدتاً عملکرد توانایی کارآفرین در انجام وظایف سازمانی و نوآوری مورد نیاز برای کمپانی جدید است. از سوی دیگر این بحث مطرح است که عملکرد کارآفرینی همانا عملکرد فرصت محیطی و بازار است که شرکت کارآفرین میبایست از آن بهره مطلوب را ببرد که در نتیجه بدون توجه به توانایی کارآفرین شرکتی، که از فرصت بهتری برخوردار است،
شاخصهای تعیین کننده کارآفرینی موفق
مرور ادبیات
عوامل روانشناسانه
ادبیات روانشناسانه به مطالعه ویژگیهای شخصیتی کارآفرینی به طور عمیق پرداخته است. یکی از خصوصیات شخصیتی که بیشترین توجه در مطالعات مختلف را به خود اختصاص داده است همانا «نیاز برای کامیابی و موفقیت» است که دیویدماکلاند (David McClelland) در سال ۱۹۶۱به کاوش پیرامون آن پرداخت و بدان پی برد. مکلاند حس نمود که افرادی که به دنبال موفقیت و کامیابی هستند از عوامل ضروری در توسعه اقتصادی سریع به شمار میآیند و بیان داشت که تمایل به کامیابی را میتوان بصورت آگاهانه و از طریق آموزش، پرورش داد، یعنی افراد میتوانند رفتار کارآفرینی را بیاموزند. از نظر مکلاند، کارآفرینان به عنوان رهبران فعال و متعهد به دیگران بشمار میآیند که از پذیرش مسئولیت شخصی برای رسیدن به اهدافشان لذت برده، تمایل به ریسکهای اندک و متعادل داشته، از بازخورد عملکردشان لذت میبرند و از انجام امور تکراری و روتین بیزارند. او همچنین به این مطلب اشاره میکند که ویژگی بسیار مهم کارآفرینان موفق همانا «نیاز به کامیابی» است و نه تمنای صرف دستآودهای مالی.
شواهد تجربی درخصوص اهمیت نیاز به کامیابی تصویر بهتری را به ما ارائه میکند، بطور کل نقدهای صورت گرفته در این خصوص نشان میدهند که نیاز به کامیابی رابطه دو سویه ضعیف و محسوسی با عملکرد شرکت دارد (آلدریچ و وایدنمایر ۱۹۹۳) Aldric and widenmayer. نقد جانسون در مورد مطالعات قبلی نشان میدهد که نیاز به کامیابی در حدود ۷ درصد تغییرات در عملکرد کمپانی را بخود اختصاص داده است. با این حال این تخمین، از تحلیل ثانویه مطالعات متعدد همراه با استراتژیهای سنجش بسیار متفاوت در خصوص عملکرد کمپانی، به دست آمده است. ساندبرگ و هوفر (۱۹۸۷) (Sandberg and Hofer) دریافتند که ویژگیهای سازمانی و صنعتی عوامل تعیین کننده بسیار قویتری در موفقیت کمپانی نسبت به ویژگیهای شخصی هستند.
شاخصهای تعیین کننده کارآفرینی موفق
تحصیلات و تجربه
اقتصاددانان الگویی از سرمایه انسانی ارائه کردهاند که به بررسی متغیرهای اکتسابی از قبیل تجربه و تحصیلات پرداخته (بکر۱۹۵۷) و اثرات آنها را بر بازده شیوههای مختلف مورد ارزیابی قرار میدهد. اگرچه ابتداً این الگو برای توضیح درآمدها مورد استفاده قرار گرفت، در توضیح موفقیت مالکان شرکتهای کوچک (کوپر، گیمنو–گاسکون و وو۱۹۹۴، فیشر و روبر، ۱۹۹۲، واندون و هورسن و شرودر ۱۹۹۴) و مشاغل کوچک (کوپر و گیمنو–گاسکون ۱۹۹۲، راش و فریس ۲۰۰۰) موفق بود. انجام اصلاحاتی در الگوی پایه سبب افزایش استفاده از معیارهای سنجش سرمایه انسانی یا دانش خاص (مخصوص یک کمپانی، صنعت یا فناوری) و یک سری تاثیرات تعاملی گردید.
سطح دانش بنیانگذاران کمپانیهای متهور جدید ارتباط مثبتی با عملکرد آنها دارد. واندر اسلوئیس، وانپراگ و ویچوبرگ (۲۰۰۴) تحلیل جامعی از ۹۴ مطالعه که در بر دارنده ارقامی از رابطه بین تحصیل و ورود به عرصه کارآفرینی و عملکرد بود، را ارائه نمودند. آنها به این نتیجه رسیدند که تحصیل بدون توجه به مقیاس سنجش آن، بطور عمده و مثبت بر عملکرد کارآفرینی اثر میگذارد. برای مثال گیمنو، فولتا، کوپر و وو (۱۹۹۷) دریافتند که کارآفرینانی که تحصیلات نسبتاً بالایی داشتند از کمپانی خود پول بیشتری در میآوردند و احتمال اینکه کارآفرینی را ترک کنند کمتر است. بوسما، وانپراگ، ثوریک، و دوویت دریافتند که کارآفرینان هلندی که تحصیلات عالی را پشت سر گذاشتهاند سود بیشتری را حاصل نمودهاند. بهرحال تحصیلات هیچ گونه تاثیری بر مطالعه آنها در خصوص سطوح استخدام یا حیات کمپانی نداشته است. پارکر و وانپراگ در مطالعه کارآفرینان هلندی دریافتند که یک سال تحصیل سبب افزایش ۷/۱۲ درصد درآمد کارآفرین میگردد. به اعتقاد آنان تحصیل همچنین دارای تاثیری غیر مستقیم بر کارآفرینی است، چرا که سبب تسهیل محدودیتهای سرمایهای که کمپانیهای جدید با آنها مواجه هستند، میگردد. این تاثیر غیر مستقیم بطور تخمینی بین ۸/۰ درصد و ۴/۲ درصد میباشد. همیلتون (۲۰۰۰) دریافت که میزان درآمد در بین افرادی که کار آزاد دارند و در دوره دبیرستان ترک تحصیل کردهاند کمتر و در بین فارغ التحصیلان کالج بیشتر است.
شاخصهای تعیین کننده کارآفرینی موفق
سرمایه اجتماعی
رویکرد سرمایه اجتماعی که بر مبنای مطالعه جامعه شناسانه شبکهها ایجاد شده است، بر شیوههایی که شبکههای شخصی، حرفهای و ساختارهای شبکهای سبب ارتقای دسترسی به اطلاعات، منابع و حمایت مالی میگردند، تمرکز دارد. نقش شبکههای اجتماعی در تحقیقات کارآفرینی بسیار مورد توجه قرار گرفته است. بیشتر این کار بر تاثیر شبکههای اجتماعی در زمینه احتمال ورود به کارآفرینی تمرکز دارد (آلدریچ و زیمز ۱۹۸۶). در یک سری از مطالعات نیز از تکنیکهای شبکه اجتماعی در مطالعه عملکرد کارآفرینی استفاده شده (برای مثال استوارت، هوآنگ و هایبلر ۱۹۹۹، لی، لی و پنینگز ۲۰۰۱). اکثر چنین مطالعاتی بر اثرات شبکههای بین سازمانی تمرکز دارند، یعنی شبکههایی بین سازمانها. بنابر این آنها شناخت محدودی در خصوص اینکه چگونه شبکههای اجتماعی کارآفرینان بر عملکرد کارآفرینی تاثیر میگذارد، ایجاد میکنند. در نتیجه در اینجا به برداشتهای مختلف در زمینههای گوناگون درک چگونگی شکل دهی عملکرد کارآفرینی بوسیله شبکههای اجتماعی کارآفرینان پرداخته میشود.
رویکردهای شبکه اجتماعی و سرمایه اجتماعی در ارتباط با کارآفرینی به دو بخش گسترده تقسیم میشوند. یک بخش پذیرنده دیدگاه دلالی در کارآفرینی است و بر ویژگیهای ساختاری شبکههای کارآفرینی که برای شناسایی و ایجاد فرصتهای کارآفرینی بسیار مناسب هستند تمرکز دارد (گرانووتر ۱۹۷۳، بورت ۱۹۹۲). بخش دوم مباحثات سرمایه اجتماعی بر نقش شبکههای اجتماعی در تسهیل انتقال منابع و حمایت اجتماعی در روند کارآفرینی را مورد تاکید قرار میدهد (لین ۱۹۹۰).
دانش آموزان روندهای شبکه اجتماعی دریافتند که در بین دو نوع سرمایه اجتماعی، نوعی تنش کلی وجود دارد. در یک شبکه اجتماعی که برای فرصتهای دلالی بیشتر سازماندهی شده است، هر فرد میتواند عوامل متعددی را که با یکدیگر مرتبط نیستند، اما با قابلیت مرتبط کردن آنها سود دو طرفه حاصل میشود،، را به یکدیگر متصل میکند. در این وضعیت، موقعیت واسطهگری به شخص این امکان را میدهد تا با میانجیگری و ارائه اطلاعات به طرف دیگر ارزش کمپانی خود را بالا ببرد (بورت ۱۹۹۲). بعلاوه موقعیت واسطه در تعریف متصل کننده عوالم متفاوت است که به شخص این امکان را میدهد تا با اشغال موقعیت واسطهگری نسبت به چشم اندازههای جدید و فرصتهای جدید آگاهی یابد. بطور همزمان، افرادی که موقعیتهای واسطهگری را اشغال کردهاند کمتر مورد اعتماد قرار گرفته و حمایت اجتماعی کمتری را از شبکه اجتماعی خود دریافت میدارند. این بدان دلیل است که سطوح اعتماد و حمایت اجتماعی در شبکههایی که ارتباط داخلی با یکدیگر دارند در بالاترین حد خود است که امکان تاثیر دو سویه و نظارت و کنترل دو جانبه را ایجاد میکند. (کولمان ۱۹۸۷، پادولتی و بارون ۱۹۹۷). در همین راستا، تئوری و شواهد موجود در تیمهای کارآفرینی نشان میدهند که تیمهایی که دارای سطوح بالاتری از تجربیات مشترک هستند، میتوانند سریعتر تصمیمگیری کنند، شاید به این دلیل که ارتباط بیشتری داشته و تضاد در اهدافشان کمتر است (آیزن هاروت و شونهوون۱۹۹۰، کور ۲۰۰۳).
شاخصهای تعیین کننده کارآفرینی موفق
ترکیب تیم موسس
یکی از سبکهای در حال رشد در ادبیات عملکرد کارآفرینی همانا تغییر به سمت تمرکز تحلیلی به دور از ویژگیهای کارآفرینان انفرادی و به سوی تمرکز به ترکیب تیمهای موسس کارآفرینی بوده است، این خطی مشی از دو عامل ناشی شده است. نخست درک این مطلب که بسیاری از کمپانیهای جدید بوسیله یک کارآفرین بنا نهاده نشدهاند بلکه بوسیله تیمهای کارآفرینی ایجاد گشتهاند. دومین مطلب این است که با توجه به شناخت حاصل شده در این ادبیات مرتبط با رفتار تیمی و سازمانی، اهمیت ترکیب گروهی برای رسیدن به دستاوردهای تیمی، شناخته شده است. ترکیب تیمی به دو صورت با عملکرد گروهی در ارتباط است: از طریق راهکارهایی که برای درگیری و همکاری در گروه دارد و از طریق اثراتی که به تنوع عقاید و خلاقیت گروه ارائه میکند (پففر ۱۹۸۳، ویلیامز و اوریلی ۱۹۹۸).
یک مسیر اولیه که ترکیب گروهی از طریق آن بر دستاوردهای کارآفرینی تاثیر میگذارد همانا اثر آن بر همستگی و اختلاف گروه و اثرات حاصل بر همبستگی و اختلاف در رفتار گروهی است. تحقیقات صورت گرفته در نمودار سازمانی از این نتیجه که همبستگی گروه با افزایش تنوع اعضاء گروه کاهش یافته و اختلاف افزایش پیدا میکند، حمایت مینماید. رابطه مرتبط با تنوع در طیفی از ویژگیهای شخصی از قبیل سن، تحصیلات، نژاد، جنسیت و تجربه کاری به تصویر کشیده شده است. همبستگی و اختلاف گروهی خود در بر دارنده راهکارهایی برای فعالیت گروه از قبیل سرعت تصمیم گیری، کیفیت تصمیمگیری و اجرای وظایف است (بیدلی و استالکی ۲۰۰۰). گروهایی که اعضای آنها حس تعلق قویتر و وجدان بالاتری دارند، دارای سطوح کمتری از اختلاف تاثیرگذار هستند. اختلاف تاثیرگذار بین اعضای گروه سبب افت عملکرد کمپانی میشود بگونهای که کار برای افرادی که از یکدیگر رضایت ندارند دشوار میشود (انسلی، پیارس ۲۰۰۱). این مطلب نشان میدهد که همبستگی گروه به طور غیر مستقیم سبب بهبود عملکرد میشود. در همین راستا ایزنهاردت و شونهوون (۱۹۹۰)، دریافتند که تیمهای بنیانگذاری که سابقه کار بیشتری در گذشته با یکدیگر دارند، از نرخ رشد بالاتری بهره میبرند. به هر حال همبستگی بیش از حد گروه نیز میتواند مشکل ساز باشد، زیرا تضاد شناختی بر سر چگونگی و نوع انجام کار را کاهش میدهد، چرا که تضاد شناختی سبب افزایش عملکرد کمپانی جدید میشود، به این دلیل که کیفیت تصمیمگیری را افزایش میدهد (آیزنهارت و بورجیوس ۱۹۹۸، انسلی، پیرسان و آماسون ۲۰۰۲).
شاخصهای تعیین کننده کارآفرینی موفق
نتیجه گیری
علیرغم وجود تعداد زیاد از مطالعات که به بررسی عملکرد کارآفرینی میپردازند، اقتباس نکات جامعی از ویژگیهای کارآفرینان و تیمهای مدیریتی در ارتباط با عملکرد کمپانی جدید مشکل میباشد. این مشکل به دو دلیل بروز میکند. نخست، در حالیکه مشخص کردن تعدادی از ویژگیهای فردی یا تیمی که بظاهر مرتبط با عملکرد برتر کارآفرینی است مشکل میباشد، این خصیصهها (از قبیل تحصیلات و تجربه) بطور کلی مرتبط با عملکرد برتر در کلیه بخشهای اقتصادی است. خلاصه اینکه این مطالعه به طور مختصر از آنچه که برای تبدیل شدن به یک کارآفرین موفق لازم است، یا آنچه سبب میشود تا افراد در وظایف متمایز مورد نیاز کارآفرینی موفق شوند، اطلاعات اندکی را ارائه میکنند. به این دلیل آنها نقش زیادی در درک ما از کارآفرینی به عنوان یک فعالیت اقتصادی مجزا ندارند و هیچ راهنمایی مشخصی را برای سیاستگذاران فراهم نمیکنند.
دلیل دوم برای پرداختن به نتایج حاصل از تحقیقات موجود با رعلیت احتیاط به میزان اندک از طرحهای تحقیقاتی به کار گرفته شده حاصل میشود. اکثریت مطالعات مرتبط با عملکرد کارآفرینی به کمپانیهای جدید پرداخته و تحلیلهای آماری را برای تعیین این مطلب که کدام ویژگی با کمپانیهای فعال ارتباط دارند، انجام میدهد. با این وجود بسیاری از تاثیرات ویژگیهای افراد در این تحلیلها در معرض تفاسیر جایگزین هستند، که بیان میدارد که عملکرد برتر به دلیل انتخاب بهتر فرصتهای کارآفرینی پیش از ورود بدین عرصه بوده است. در حالیکه در نگاه اول تمایز بین این تفاسیر جایگزین به نظر نامشخص میرسد، اما در عمل راهکارهای مهمی را در خود دارد. برای مثال این احتمال را در نظر بگیرید که ارتباط مثبت بین تجربه صنعتی گذشته و عملکرد کمپانی جدید به دلیل توانایی برتر افراد داخلی یک صنعت در شناخت فرصتهای کارآفرینی ارزشمند است و در حقیقت تجربه صنعتی گذشته در مدیریت یک کمپانی جدید در استفاده از یک فرصت موجود هیچ سودی را ایجاد نمیکند. در این مورد سرمایه گذاری و موسسان نمیبایست برای نامزدهای شغلی که دارای تجربه هستند در ابتدای شروع به کار کمپانی اولویتی قائل شوند. بنابراین درک مکانیزمهای هدایت ارتباط بین تجربه صنعتی و عملکرد کمپانی جدید بسیار مهم است، چرا که مکانیزمهای مختلف خط مشیهای مختلفی را میطلبند. این امر تنها در موقعی حاصل میشود که مطالعات دقیقی طراحی گردند. یک رویکرد جمعآوری مجموعههای اطلاعاتی است که امکان استفاده از تکنیکهای آماری پیشرفته را برای روند خود گزینشی در کارآفرینی امکان پذیر میسازد.
رویکرد دیگر مطالعه شفافتر روابط بین ویژگیهای فردی و رفتار کارآفرینان است، برای مثال بررسی این مطلب که آیا ویژگیهای فردی خاصی وجود دارند که در رابطه با فعالیتهای مدیریتی مختلف در کمپانیهای جدید مشخص شدهاند یا خیر.
درک بهتر محرکهای عملکرد کارآفرینی نیازمند پیشرفت در کیفیت تئوری و شواهد مربوطه است. به طور کلی ادبیات مرتبط با عملکرد کارآفرینی بوسیله فقدان تحقیقات نظاممند و رو به رشد شناخته میشود. تعاریف تئوریکی و عملی مختلفی برای کارآفرینی و عملکرد شرکتهای متهور جدید ارائه شده است که بخشی به دلیل مشکلات جمعآوری اطلاعات از کمپانیهای متهور کارآفرینی است. سایتهای تحقیقاتی طیف وسیعی از صنایع و کشورها را در بر میگیرند، که مسئله عمومیت دادن روالهای تجربی را دشوار میسازند. این تحقیقات در حول محور مسائل تحقیقاتی خاصی متمرکز نشده و برای ارائه یک طراحی دقیق (با توجه به مسائل قابلیت مقایسه در بین مطالعات مختلف) و انعکاس تئوریکی متفاوت و رویکردهای روشن، میبایست تلاشهای بیشتری صورت گیرد. سرانجام این نکته مهم است که این تحقیق با اتصال به شیوههای منطقی مرتبط با تحقیقات در حال انجام به بررسی و عوامل تعیین کننده در عرصه ورود به کارآفرینی و مسایل مرتبط با آن بپردازد.
شاخصهای تعیین کننده کارآفرینی موفق